معنی روح انسانی

لغت نامه دهخدا

روح انسانی

روح انسانی. [ح ِ اِ] (ترکیب وصفی، اِ مرکب) جرجانی در تعریفات گوید: روح انسانی، جسمی لطیف و عالم و مدرک از انسان است و بر روح حیوانی راکب، و از «امر» نازل است. و خردها از ادراک کنه آن ناتوانند، و این روح گاهی مجرد و گاهی منطبق در بدن است -انتهی. امر لطیفی است که مستند عالمیت و مدرکیت انسان، و راکب و متعلق بروح حیوانی است و نازل از عالم امر است و حقیقت و کنه آن معلوم نیست، گاه از ترکیب «روح انسانی » نفس ناطقه را اراده کنند و گویند امری است نازل از عالم امر الهی و بلحاظ مدرکیت عقل مینامند. (از فرهنگ لغات و اصطلاحات فلسفی دکتر سجادی ص 146). رجوع به همین کتاب و حاشیه ٔ صفحه ٔ 146 و کلمه ٔ روح شود.


انسانی

انسانی. [اِ] (ص نسبی) منسوب به انسان، قوه یا نفس انسانی. (یادداشت مؤلف).


روح

روح. (اِخ) ابن یسار یا یساربن روح. نام یکی از صحابه است. (از قاموس الاعلام ترکی). شاید همان روح بن سیار باشد. رجوع به روح بن سیار شود.

روح. (اِخ) ابن ابی بحر. نام پدر حسین بن روح یکی از نواب اربعه ٔ حضرت حجت. رجوع به حسین بن روح و خاندان نوبختی تألیف عباس اقبال ص 214 شود.

روح. (اِخ) ابن سیار، یا سیاربن روح. بعضی او را از جمله ٔ صحابه گفته اند. (از تاج العروس).

روح. (اِخ) ابن عبدالاعلی، مکنی به ابوهمام. او را پنجاه ورقه شعر است. (از الفهرست ابن الندیم). و رجوع به ابوهمام روح شود.

روح. (اِخ) ابن عبید شامی، مکنی به ابویحیی. تابعی و محدث است.

فرهنگ فارسی آزاد

روح انسانی

رُوح اِنسانی، یا «نَفسِ ناطِقَه» بظاهر مجموعه قوای عالیه ایست که انسانرا از حیوان ممتاز می سازد و موجب درک حقائق اشیاء و کشف خواص و صفات کائنات و ادراک معقولات و کلّیّات و تَعَقُّل و تَکَلُّم و غیره است که ناشی از قوای خمسه مُتَخَیِّلَه- مُتَفَکَّره- مُدرکَه، حافظه و مشترک است که چون روح انسانی و این قوای عظیمه لانهایه ناشیه از آن، حاصل از جسم انسانی که شبیه جسم حیوانی است نمی باشد، لذا برخلاف ارواح نباتی و حیوانی، بعد از مرگ جسم، فانی نگردیده و باقی می ماند،

حل جدول

فرهنگ فارسی هوشیار

انسانی

آدمی مردمیک (صفت) منسوب به انسان: عالم انسانی.

واژه پیشنهادی

عربی به فارسی

روح

روح , جان , روان , رمق , روحیه , جرات , روح دادن , بسرخلق اوردن


لا انسانی

بی عاطفه , فاقد خوی انسانی , غیر انسانی , نامردم


انسانی

بامروت , رحیم , مهربان , باشفقت , تهذیبی , کسی که نوع پرستی را کیش خود میداند , نوع پرست , بشر دوست , وابسته به بشر دوستی

فارسی به عربی

روح

خارصین، خیال، روح، شبح، ظهور

معادل ابجد

روح انسانی

386

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری